داستان و قصه کودکانه نقشه مهم پسر جنگجو

پسر رزمنده خسته و مجروح از میدان جنگ بازگشت! او در تمام نبردها پیروز شده بود و احساس خوبی داشت که رئیسش، میلان، از او راضی بود. اما خیلی وقت بود که آن پسر جنگجو خوشحال نبود! از اینکه باید با دوستانش دعوا می کرد ناراحت بود. از دعوا و کتک زدن متنفر بود و از دعوا خسته شده بود. پسر جنگجو دوست داشت همه چیز مثل قبل شود. برای همین به فکر افتاد که نقشه بکشد. پسر جنگجو تا صبح فکر کرد. او در یک بازی کامپیوتری زندگی می کرد.

 

پسر جنگجو منتظر ماند تا چراغ های میدان جنگ روشن شود و تصویر رئیس میلان روی صفحه آی پد افتاد. او می خواست دکمه شروع را فشار دهد.

بیشتر بخوانید:  تبدیل قطار جامانده از قرن نوزده به هتلی زیبا

 

پسر جنگجو واکی تاکی خود را روشن کرد و گفت:

سلام میلان سلام! میلان؟!

 

میلان با تعجب به اطراف نگاه کرد اما کسی را ندید! پسر رزمنده دستش را تکان داد و با صدای بلندتری گفت:

آقای رئیس! من اینجا هستم! نگاه کن اینجا در میدان جنگ!

 

میلان با تعجب به صفحه آی پدش نگاه کرد و گفت:

وای! پسر جنگجو! این شمایید؟ میتوانی صحبت کنی؟

 

پسر جنگجو جواب داد:

بدیهی است که من می توانم! آقای رئیس لطفا دکمه را فشار ندهید. جنگ را شروع نکن! لطفا!

 

و بعد مخفیانه دکمه گریه را زد و شروع کرد به اشک ریختن برای رضایت میلان!

بیشتر بخوانید:  گنج هیتلر پیدا شد

 

میلان گفت:

چرا؟ مبارزان دیگر می آیند و ممکن است شما را اذیت کنند!

 

پسر جنگجو میز پر از غذا، کیک، شکلات و بادکنک را به میلان نشان داد و گفت:

نگران نباش! میخوام مثل قبل یه جشن تولد بگیرم!

 

میلان خندید و گفت:

خب الان باید چیکار کنم؟

 

پسر جنگجو گفت:

شما باید آتش بازی کنید تا همه مبارزان به اینجا بیایند!

 

میلان دکمه آتش بازی را زد و آسمان را با نورهای رنگارنگ درخشید. کم کم همه رزمنده ها با تعجب به میدان نبرد رسیدند.

دختر شنل قرمزی گفت:

سلام! اینجا چه خبر؟ میدان مبارزه است یا میدان حزب؟

بیشتر بخوانید:  ریش تراش خوب چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟

 

غول مبارز نعره زد:

پسر جنگجو! آیا می خواهید با کیک و شکلات مبارزه کنید؟

 

و بعد همه خندیدند!

 

پسر جنگجو گفت:

امروز روز جشن است! لطفا وارد میدان شوید و لذت ببرید!

 

همه رزمنده ها شمشیر و سپر را کنار گذاشتند و وارد میدان شدند! کمی کیک خوردند و بازی کردند!

 

میلان در پایان این بازی گفت:

مهمونی امروز عالی بود دوستان نبود؟ به همه ما خیلی خوش گذشت! می خواهم ببینم چه کسی بهترین برنامه را برای مهمانی فردا خواهد کشید!

 

بیشتر ببینید:

Story for kids in English , stories for kids free

 

منبع:

The important plan of the warrior boy story for kids

مطلب پیشنهادی

راهنمای درمان افتادگی پلک

راهنمای درمان افتادگی پلک مقدمه: گذری بر آغاز یک سفر به سوی زیبایی و بهداشت …